میگن در قدیم وقتی جوان به سنی رسید که بتونه یک زندگی رو اداره کنه،بابا و مامانش بدون اینکه اون چیزی بدونه می رفتن براش خواستگاری،و بعد از اینکه همه ی کار ها رو درست می کردن،بعد پسر از همه جا بی خبر رو صدا می زدن و بهش می گفتن ما برات دختر فلانی را گرفتیم،از این به بعد هر روز می ری کمک دستشون می شی،کاری چیزی اگه داشته باشن انجام می دی،پسر چه راضی بود چه نه باید قبول می کرد،اگه اعتراض می کرداز خونه بیرونش می کردن،پسر حالا اگه هم خیلی خیلی مقاومت می کرد سه چهار روز بیشتر طول نمی کشید و بلاخره می رفت خونه ی پدر زنش و از صبح تا شب حمالی میکرد عصر هم خسته و کوفته می فرستادنش خونه ی خودش بدون اینکه نامزدشو ببینه که چه شکلیه،اصلا ارزش این همه زحمت رو داره،بعضی از دامادها اگه خوش شانس بودن می تونستند نامزدشونو از پشت ببینن و کیف کنن؛ البته اونها مشکل اقتصادی به هیچ عنوان نداشتن و اگه هم داشتن زیاد مهم نبوده و بر طرف می شده،چون این همه خرج و زرق و برق در آن زمان وجود نداشته،اما مشکل اساسی که آقا داماد داشته و همیشه ته دلش دعا می کرده که درست بشه این بوده که آیا این نامزدم،دختر خوبیه یا نه،خوشگله یا نه و آقا داماد تا آخر های شب عروسی نمی دونسته که چی نسیبش شده،مشکل دیگه ی آقا داماد این بود که حتما باید کار رو در شب عروسی تمام میکرد،به قول معروف باید گربه رو دم هجله می کشت،هم اقوام عروس و هم اقوام داماد دم هجله می ایستادند تا دماد کارو تمام کنه و اونها برن ببینند که آقا داماد موفق به انجام عملیات شده،و اگر موفق نمی شد حق نداشت از داخل هجله بیرون بیاد و اگه اقوام می دیدند که داماد در برقراری ارتبات دوچار مشکل شده ،همون شب می رفتن سراغ دعا نویس تا یک دعا براش بنویسه،بعد اون دعا را با هزار کوفت و زهر مار به داماد می دادن تا موفق بشه البته خیلی ها هیچ مشکلی نداشتن مخصوصا اگه دختر خانم همونی بوده که در تخیل آقا داماد نقش بسته بود.چشمتون روز بعد نبینه میگن دامادهایی بودند که با صورت زخمی بیرون می آمدن و اثر ناخن عروس خانم سالها بر روی گونه ی آقا داماد خودنمایی میکرد.و اما عروسی پسر و دختر های این دوره کاملا برعکس اون دورست یعنی پسر و دختر با همدیگه آشنا می شن بدون اینکه پدر و مادر متوجه بشن باهم دیگه سفر می رن،شمال،جنوب،شرق،غرب،به این دلیل که ببینن آیا به هم میان یا نه،اگه دو نفر به توافق رسیدن خوب دیگه افلاطون هم نمی تونه جلوشونو بگیره چه برسه به پدر و مادر،بعد دختر می ره به بابا و ماما نش میگه اونها اگر محترمانه قبول کردن خوب که هیچ اگه هم نکردن دختر تهدید میکنه که شناسنامش رو می بره و با اون پسره عقد میکنه و اگه هم کسی مزاهم بشه دادگاهیش می کنن ازش تعهد می گیرن که دفعه ی دیگه مزاهم نشی ها،شیر فهم شد.تازه مشکل شب عروسی رو هم ندارن چون یک ماه قبل از شب عروس کار های شب عروس رو کردن،دیگه شب عروسی خیالشون راحته.حالا به نظر شما ازدواج طرح قدیم بهتر بوده یا طرح جدید؟ها
نظرات شما عزیزان: